در این مقاله از مدیرنو؛ به روش های مطالعه و یادگیری افراد موفق میپردازیم. آیا می دانید افراد موفق چگونه فکر و رشد می کنند؟ بیشتر اوقات ما میدانیم باید مهارت یا تخصصی را یاد بگیریم اما زیاد به خود سخت نمیگیریم. ما با اینکه میدانیم یادگیری آن مهارت یا تخصص در آینده ما میتواند بسیار تأثیرگذار باشد ولی پیشرفت خوبی در یادگیری نداریم.
این موضوع، یعنی نیاز به یادگیری سریع و کارآمد، گاهی اوقات اهمیت ویژهای مییابد بهخصوص برای صاحبان کسب و کار، مدیران و کارآفرینان، از این جهت که، امروزه سازمانها در حال تغییرات دائمی هستند، مدلهای جدید کسب و کار در حال پیدایش هستند، تکنولوژیهای جدید درحالتوسعه است و رفتار مصرفکنندگان در حال تغییر است. همراهی با تغییرات سریع و شتابدار میتواند برای مدیران تبدیل به نیازی ویژه شود و این امر موجب میشود در شرکتها، بهسرعت تغییرات بزرگ را درک کرد و با آن همراه شد.
روش های مطالعه و یادگیری افراد موفق
دیدن افقهای دورتر برای یافتن فرصتهای در حال رشد، و هل دادن خود برای بهدست آوردن تواناییها و قابلیتهای متفاوت لازمه موفقیت است. این نیازمند یک میل شدید به تجربه و آموختن دائمی است که برای بسیاری از ما نامطلوب است.
پیشنهاد مطالعه :
مدیران و رهبران سازمانی موفقی وجود دارند که اهمیت این نوع یادگیری را فهمیدهاند. تحقیقات و مشاهدات، وجود چهار ویژگی کلیدی در این افراد را نشان میدهد؛ اشتیاق، خودآگاهی، کنجکاوی و آسیبپذیری. آنها بهصورت کاملاً جدی میخواهند مهارتهای جدیدی پیدا کنند و به آن مسلط شوند، آنها خود را کاملاً واضح میبینند، آنها دائماً فکر میکنند و سؤال میپرسند و برای پیشرفت در یادگیری اشتباهات خودشان را میپذیرند.
پیشنهاد مطالعه :
البته بعضی از افراد ذاتاً بعضی ویژگیها را به شکلی قویتر نسبت به دیگران دارند. اما راهکارهای مفیدی وجود دارند که هرکسی میتواند این چهار ویژگی مذکور را در خود توسعه داده و تقویت کند.
برای اشتیاق بیشتر، به پاداشها فکر کنید
اگر افراد اشتیاق لازم را برای انجام کاری داشته باشند از عهده هر کاری برمیآیند. اما وقتی اشتیاق لازم را برای یادگیری نداریم چطور میتوان آن را در خود تقویت کنیم؟
درباره آخرین بار که شرکت شما تغییرات گستردهای را در سیستم کار اداری ایجاد کرد فکر کنید. آیا شما مشتاق همراهی با تغییرات بودید؟
پاسخ اولیه شما احتمالاً فرار از آموختن بوده و این فرار را با دلایل واهی توجیه کردهاید. هنگامیکه با یادگیری چیز جدیدی مواجه میشویم معمولاً فقط به جنبههای منفی آن فکر میکنیم و بهطور ناخودآگاه اشتیاق را از بین میبریم. بهتر است زمانی که میخواهیم چیزی را یاد بگیریم، به جنبههای مثبت یادگیری و موفقیتهای حاصل از یادگیری فکر کنیم و آینده زیبایی از پاداشهایی که برای ما به ارمغان خواهد آورد تجسم کنیم. این آن چیزی است که ما را بهسوی انجام کار سوق میدهد.
محققان میگویند در یادگیری جابجا کردن کانون تمرکز از چالشها به پاداشها، راه خوبی برای افزایش اشتیاق است. مثلاً زمانی که ورزشکاران فواید یادگیری مهارت خاصی را در ذهن تجسم میکنند، انگیزه آنان برای انجام تمرینات بیشتر میشود.
خود آگاهی، با خود صادق باشید
در دهههای گذشته بسیاری از مدیران با مفهوم خود آگاهی آشنا شدهاند. مدیران میدانند باید از دیگران بازخورد بگیرند و نظر دیگران درباره خودشان را بدانند. اما در بحث یادگیری، ارزیابی ما دربارهی خودمان، یعنی چیزهایی که میدانیم و مهارتهایی را که دارا هستیم، ممکن است اشتباه باشد. برای مثال، در نظرسنجی که از اساتید دانشگاه گرفته شد، ۹۴% استادان گفته بودند کارشان بالاتر از حد میانگین خوب است اما تقریباً نیمی از آنها اشتباه میکردند و این طرز فکر انگیزه آنها را برای پیشرفت را کاهش میداد. تنها ۶% از آنها تصور میکردند برای استاد بهتر بودن باید چیزهای بسیار بیشتری یاد بگیرند.
واقعبینی در افراد باعث میشود آنها راحتتر دیگران را درک کنند و تعامل داشته باشند. نکته اصلی اینجا است که به چگونه صحبت کردن با خودتان توجه کنید و بپرسید این گفتگو تا چه حد صادقانه است. اگر نیاز خود را به یادگیری نپذیریم، هیچگاه تغییر نخواهیم کرد و این مساوی است با حذف شدن در دنیای تغییرات.
مثال:
برای مثال مدیر شرکت به شما میگوید تیم کاری شما ضعیف عمل میکند واکنش شما چه خواهد بود؟ در بیشتر موارد شما این را انکار میکنید و میگویید نه تیم من به نحو احسن عمل میکند. ولی بعد از مدتی متوجه میشوید این پاسخ صادقانه نبوده و بعد از خود میپرسید چرا من بر پاسخ خود اصرار داشتم و شاید درک کنید که مدیرتان درست میگفته و شما اشتباه میکردید.
یک مثال، مدیرانی که خود را متقاعد کردهاند مدیریت عالی دارند و باهوش خود باعث رشد مجموعه خود میشوند و کارکنان نیز بر آن مهر تأیید میزنند بعد میبینیم این مدیران فقط نظرات کسانی را گوش میکنند که او را تأیید میکنند. و هرگونه نظرات درباره نقصها و کاستیها را توجیه یا رد میکنند.
مدیران در ابتدا باید خود را بهدرستی و صادقانه زیر ذرهبین قرار دهند و بهدوراز نظرات دیگران جنبههای مثبت و منفی خود را بشناسند. در این صورت است که بهطور سازنده میتوانند انتقادات و اشتباهات را بپذیرند و برای یادگیری قدم بردارند.
یادگیری افراد موفق با کنجکاوی
کنجکاوی، جرقهای برای شروع
کنجکاوی در کودکان بسیار شدید است و به همین خاطر خیلی خوب و سریع هر چیزی را یاد میگیرند. کنجکاوی آن چیزی است که ما را وادار به تلاش میکند تا بتوانیم کاری را به نتیجه برسانیم. یا اینکه درباره چیزی فکر کنیم تا زمانی که توضیحی برای آن بیابیم. یادگیرندههای قوی این عامل را از کودکی در خود حفظ کردهاند و یا آن را از طریق بهکار بردن شیوه جدیدی از صحبتهای درونی بازیابی کردهاند. آنها بهجای اینکه در موضوع جدید بیعلاقگی را تقویت کنند، از خود سؤالات کنجکاوانه میپرسند و به دنبال جواب سؤالات میروند.
کارول ساسون، محقق در رشته روانشناسی، متوجه شد افراد میتوانند تمایل خود را برای انجام کارهایی که به آن نیاز دارند با فکر کردن به اینکه چطور میتوانند آن کار را متفاوت انجام دهند، تقویت کنند. و با ایجاد تفاوت آن را برای خود جالب جلوه دهند. بهعبارتدیگر آنها صحبت درونی خود را از “این خیلی خستهکننده است” به “برای من جالب است بتوانم فلان چیز را یاد بگیرم” تغییر میدهند.
شما میتوانید استراتژی مشابهی را در یادگیری دنبال کنید. از طریق بکار بردن سؤالاتی که با “چگونه” و “چرا” شروع میشوند. و هر وقت به کنجکاوی نیاز داشتید از آنها استفاده کنید و فقط یک قدم برای یافتن پاسخ سؤالتان بردارید. یک مقاله بخوانید، با یک متخصص صحبت کنید، یک معلم پیدا کنید، به یک گروه ملحق شوید و… .
زمان دیگری که از شما خواسته شد که کاری را یاد بگیرید، از خود بپرسید چرا دیگران درباره آن اینقدر هیجانزدهاند؟ یادگیری این چطور میتواند انجام کارها را برای من آسانتر کند؟ و بعد به دنبال پاسخها بروید. شاید یک جرقه کوچک برای روشن کردن کنجکاوی شما در مقابل موضوعی خستهکننده، کافی باشد. برای اینکه در یادگیری شبیه به افراد موفق شوید، باید کنجکاو باشید.
آسیب پذیری، کمی اشتباه کنید.
ما درباره کسب تجربه از شکستهای ابتدای کار شنیدهایم. اما تجربه عملکرد نامطلوب در یادگیری برای چندین هفته و یادگیری کند و پر از اشتباه بسیار ناراحتکننده است. یادگیرندههای قوی به خود اجازه میدهند بهاندازه لازم آسیبپذیر باشند تا بتوانند شرایط ابتدایی را قبول کنند، در حقیقت آنها با مدیریت صحبتهای درونی خود پس از اشتباهات و شکستها، احساس راحت و منطقی به خود میدهند.
اساساً وقتی ما تلاش میکنیم چیز جدیدی را یاد بگیریم و خیلی بد جلو میرویم، افکار وحشتناکی پیدا میکنیم: من از این متنفرم، من مثل یک احمق هستم، من هیچوقت نمیتوانم، این خیلی خستهکننده است. این نوع افکار راههای یادگیری را بر ما تنگتر میکند. ذهن مناسب برای یادگیری، باید آسیبپذیر باشد. باید اینگونه فکر کرد: من در ابتدا شاید خوب جلو نروم، چون قبلاً آن را تجربه نکردهام و میدانم که با گذشت زمان بهتر خواهم شد.
افراد اشتباه کردن را امری عادی تلقی میکنند از اشتباههای خود درس میگیرند، و درنتیجه به بالاترین سطح پشتکار و عملکرد میرسند. البته فراموش نکنیم روند اشتباهات در یادگیری باید کاهشی باشد.
در دنیایی با تغییرات سریع، توانایی بهدست آوردن مهارتها و دانش جدید، به شکلی سریع و مداوم لازمه موفقیت است. برای یادگیری به سبک افراد موفق باید یک یادگیرنده قوی باشید. اشتیاق، خودآگاهی، کنجکاوی و آسیبپذیری میتواند به شما کمک کند.
برای دریافت اطلاعات بیشتر در این مورد به صفحه مشاوره کسب و کار مدیرنو مراجعه فرمایید.
با ما در ارتباط باشید.
منبع: hbr